رادین جانرادین جان، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره
راستین جانراستین جان، تا این لحظه: 8 سال و 16 روز سن داره

رادین ، بزرگ مرد کوچک ما

زندگی 19

بعد کلی تحقیق تصمیم گرفتم برم سونوگرافی نرگس برای اسکن آنومالی ، چون میدونستم خیلی شلوغه با حسین قرار گذاشتیم که اون صبح زود بره وقت بگیره بعد که نوبت من شد بهم زنگ بزنه تا منم برم ،  پدرمهربان دیروز صبح ساعت 6 از خواب بیدار شد ، چون روز فرد هم بود نمیتونست با ماشین بره ، بارونم میومد کلی ! رفت و ساعت 7 و ربع زنگ زد که پاشو بیا اولین نفریم منم زنگ زدم به مامان که دارم میرم اگه میخوایی گل پسر رو ببینی بیا ، اون بنده خدا هم از خدا خواسته سریع اماده شد و اومد دمه خونه ، تا رسیدیم حدود ساعت 8 شده بود ! رفتم رو تخت خوابیدم مامان و حسین هم اون پشت مثله بچه های خوب وایساده بودن و چشمشون به مانیتور بود ؛ کوچولو خان دکتر تا انگشتای دست و پات ر...
15 آذر 1392

زندگی 18

پسری خیلی بهت عادت کردم ، دوست دارم  امروز باید میرفتم سونو گرافی اما چون مامان جونم میخواست باهام بیاد و شما رو ببینه و نمیتونه که بیاد   گذاشتم برای فردا ؛  منتظرمون باش میاییم ببینیمت گل گلی    ...
9 آذر 1392

زندگی 17

دیشب به حسین میگم من هنوز نمیدونم چجوری باهاش حرف بزنم ، خب بجاش تو یکم باهاش حرف بزن ! میگه نمیتونم خجالت میکشم ، میگم من گوشامو میگیرم تو خجالت نکش ، میگه اذیتم نکن دیگه خب خجالت میکشم آخه !!! ی همچین بابای باحیایی داری تو  پسر بهشتی خودم . 
3 آذر 1392
1